محل تبلیغات شما



پشت ویترین مغازه‌ها جنسایی هست که خیلی گرونن ، 
یه چیزایی هم میشه پیدا کرد که ارزونه ، 
اما گاهی یه گوشه‌ای یه چیزی میذارن که شاید کهنه باشه، شایدم معمولی، اما روش نوشته فروشی نیست”
آدم باید از اون جنس باشه


*******************************************************************

مواظب حرف هایتان باشید
حرفها گاهی .
از زباله های هسته ای هم خطرناک ترند

بعضی هایشان را 
در هیچ جای این کره ی خاکی
 نمیتوان چال کرد.


وقتی آدم مقابلت آدم نیست
خاموش کن فانوس وابستگی را ،
گاهی چه اصرار بیهوده است اثبات دوست داشتنمان
به آدم ها.
معرفت های بی جایمان .
مهربانی کردن های الکیمان ، بها دادن های بیش از حدمان ؛
تلاش های بی مورد برای حفظ رابطه هایمان
وقتی برای آدم های امروزی خوبی و بدی یکسان است !
بیش از حد حوا بودن تاوان سنگینی دارد .

*****************************************************************************

کاش میشد، هرکی که میره، خاطره هاشو هم با خودش ببره .


همیشه اونی که می خوای بمونه، میره
یه جوری میره، که سراغتم نگیره!
تو که دلدار نبودی… یار نبودی…
خب چرا موندی؟!
آخه تو هم عشق و هم باورموُ؛ زدی سوزوندی!
تو که دلدار نبودی… یار نبودی…
خب چرا موندی؟!
آخه تو هم عشق و هم باورموُ؛ زدی سوزوندی!

امین رستمی یار نبودی
 

 

*** اونجایی که داری دل یکی رو میشکنی حواست باشه خدا بعدا بابت قطره قطره اشکی که ریخته میشه به حسابت میرسه


‌آدمها به دنبال لیاقتشان میروند.
اینکه با چنگ و دندان بخواهید یک نفر را 
نگه دارید و او هیچ تلاشی 
برای ماندن نکند،
فقط وقتتان را تلف کرده اید!
بگذارید تا جایی که "می مانند" بمانند.
دستشان را باز بگذارید 
اگر کسی نخواست کنارتان باشد
خودتان کفشهایش را جفت کنید 
راه را باز کنید تا بدون شما به زندگی ادامه دهد.
یادتان باشد:
آدم ها به جایی میروند که لیاقتش را داشته باشند.
********************************************************************
يه جاهايى ،
يه شب هايى ،
يه رفتن هايى ،
يه حرف هايى هست
كه هيچ چيز و هيچ كس
جاشو پُر نمى كنه .


حسابهایتان را تسویه کنید !!
لطفا حساب هایتان را تا قبل عید تسویه کنید
محبت هایی که بدهکارین

ببخشید هایی که از سر غرورتان نگفته اید
شاخه گل هایی را که میتوانستید هدیه دهید و نداده اید 
دلی را میتوانستید به دست بیاورید و نیاورده اید
ماندن را بلد بودید و رفتن را ترجیح دادید

حتما نباید حسابمان مالی باشد
همین ها را که گفتم میتواند یک عمر خوشبختی را به تو هدیه دهد 

اوضاع مالیمان خوب نیست
حداقل حساب های عاطفی مان را تسویه کنیم .


حبیب آقا، نه کافه رفته است،
نه کتاب خوانده است و نه سیگار برگ برلب گذاشته و کلاه کج بر سر.
نه با فیلم تایتانیک گریه کرده است
و نه ولنتاین میداند چیست.
اما زری خانم که مریض شد، شبها کار میکرد
و صبح‌ها به کار خانه میرسید.
در چشمانش خستگی فریاد میزد،
خواب برایش یک آرزو بود.
اما جلوی بچه ها و زری خانوم
ذره ای ضعف بروز نمیداد.
حبیب آقا عشق را معنا میکرد،
نمایش نمیداد.

****************************************************************************
عاشق اگر می شوید، عشق را با عمل ترجمه کنید . وفادار باشید . هرچه که هست بگویید . فقط دروغ نباشد . نیازی به گفتن جمله های قشنگ که فقط از زبان بیرون می آید، نیست. عشق را باید با جان پرورش داد و بزرگ کرد .

 


آدم هایی هستند که وقتی خوشحالی،کنارت نیستند،
چون حسودند.
وقتی غمگینی در آغوشت نمیگیرند،
چون خوشحالند
وقتی مشکل داری به ظاهر همدردند،اما در واقع بی خیال تو هستند
امـا،وقتی خـودشان مشکل دارند،با تو خیلی مهربانند
این ها بدبخت ترین انسان های روی زمین هستند! 
که هيـچ  آرامشى در زندگى ندارند!!

*******************************************************************

 


تو را به زندگی
تو را به زمان
تو را به خاطراتم
تو را به خودت سپردم.
و در یکی از سخت‌ترین روزها، رهایت کردم. 
رهایت کردم تا بتوانم اعتمادم را دوباره به دست آورم.
اعتمادم به جریان زندگی را. 
روزی که تلاش برای داشتنت را متوقف کردم، اجازه دادم زندگی با تمام مبهم بودنش در درونم بپیچد و به این دلپیچه و دل‌آشوبه اعتماد کردم. 
روزی که تصمیم گرفتم به تمام بخش‌های زندگی اعتماد کنم هم بخش‌های خوشآیندش، هم بخش‌های ناخوش‌آیندش، توانستم حتی عمیق‌ترین دردها را هم تحمل کنم. توانستم، بپذیرم، نداشتنت را.
نمیگویم هیچگاه به یادت نمی‌افتم. به هر حال گاهی در خاطراتم به تو سر میزنم اما اتفاقِ بعد از پذیرش، اتفاقِ عجیبی‌ست. بعد از پذیرش حتی اگر بخواهی هم نمیتوانی دیگر واقعیت را انکار کنی و برگردی به گذشته.
تو سهمِ من نبودی و این را هزاران بار زندگی به من نشان داد اما میدانی، پذیرشِ "نداشتن‌ها و از دست دادن‌ها"، سخت‌ترین اتفاق جهان است. 
آرام آرام هم اتفاق می‌افتد. با زمان، با صبر، با غم. این سه کنار هم پذیرش را شکل میدهند و سخت است که در زمان بنشینی و در اندوه صبور باشی.
به زندگی که اعتماد کردم فهمیدم تلاش برای داشتنِ آدمها تلاشی بیهوده است. کسی که بخواهد بماند، میماند و کسی که نخواهد و به اجبار بماند در نهایت، احساسش میرود. 
احساسش میرود و جایی دیگر درگیر میشود. 
و تو درگیر تر از این حرف‌ها بودی. 
رهایت کردم
 و با از دست دادنِ تو، اعتماد به جریان زندگی‌ام را به دست آوردم. از دستآوردم راضی‌ام. 

 

 


میدونم همه نوشته هام رو تا اینجا خوندی و دیدی و چند بار هم اینکارو کردی .

اونقدر خوب میشناسمت که دیگه میدونم کی میای و کی میری و حتی چه ساعتی ممکنه اومده باشی . رد پات برای منی که چند ساله شناختمت کاملاً مشخصه

اماتصمیم گرفتم یه پست جدا برات بنویسم و میخوام این رو بهت بگم که :

چرا باز هم میای اینجا ؟ چرا در هفته 6 بار میای اینجا ؟ اصلا میای که چی بشه؟ مگه فراموشم نکردی؟ مگه خودت نبودی که بلاکم کردی که حرفهام رو نشنوی ؟ پس چی شد؟ چقدر راحت میتونی هر کاری بکنی . 

برای من مهم نیست اومدن یا نیومدنت . واقعا دیگه مهم نیست. ولی این رو بدون که اگر یک لحظه هم به من فکر کنی، حتی فقط گذرا و بدون هیچ حسی . باز هم خیانت میکنی .

دلم رو بشدت شکستی و میدونم دودش یه روزی به چشم خودت هم میره . تمام احساس و باورم رو نابود کردی . نابود به معنای واقعی . ولی برای عشق جدیدت اینکارو نکن اونم مثل من بهت اعتماد کرده . بزار فقط من بدونم که نامردی . برای بقیه مرد باش . برای من بی معرفت بودی و بی وفا . برای بقیه با مرام باش . 

اگر حرفی داری همینجا به من بگو. 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

بند عمومی ( سلول انفرادی سابق ) یواشکیات من و یار