حبیب آقا، نه کافه رفته است،
نه کتاب خوانده است و نه سیگار برگ برلب گذاشته و کلاه کج بر سر.
نه با فیلم تایتانیک گریه کرده است
و نه ولنتاین میداند چیست.
اما زری خانم که مریض شد، شبها کار میکرد
و صبحها به کار خانه میرسید.
در چشمانش خستگی فریاد میزد،
خواب برایش یک آرزو بود.
اما جلوی بچه ها و زری خانوم
ذره ای ضعف بروز نمیداد.
حبیب آقا عشق را معنا میکرد،
نمایش نمیداد.
****************************************************************************
عاشق اگر می شوید، عشق را با عمل ترجمه کنید . وفادار باشید . هرچه که هست بگویید . فقط دروغ نباشد . نیازی به گفتن جمله های قشنگ که فقط از زبان بیرون می آید، نیست. عشق را باید با جان پرورش داد و بزرگ کرد .
عشق ,نمیداد ,فقط ,زری ,کار ,حبیب ,عشق را ,ترجمه کنید ,کنید وفادار ,عمل ترجمه ,با عمل
درباره این سایت